عباس مهیاد ABBAS MAHYAD
| ||
بنا بر این آثار، من نقطه نظر متفاوتی ارائه میدهم و استدلال میکنم که رقابتهای بین فردی، دشمنیها و مشاجرات کوچک به همان اندازه که شرایط مهمی در تولید دانش دارند، نباید به عنوان عواملی خارجی یا غیرمربوط در نظر گرفته شوند، بلکه بخشی از فرآیند شکلگیری علم هستند. در حقیقت، این رقابتها به عنوان ابزاری قدرتمند و سودمند برای پیشبرد ایدهها عمل میکنند. پژوهشگران تاریخ روانتحلیلگرى جنبههایی از این رشته را که بهطور خاص به حسادتها، کینهها و روابط پیچیده احساسی بین تحلیلگران مربوط میشود نادیده نگرفتهاند. بهویژه زندگینامهنویسان به بررسی «زندگی و آثار» تحلیلگران مشهور پرداختهاند. اما، گرچه این پژوهشگران اغلب به توصیف کینههای شخصیتهای اصلی خود پرداختهاند، اکثر آنان همچنان این موارد را از «اندیشههای بزرگ» تولید شده توسط روانتحلیلگران جدا میبینند. در تلاش برای حفظ اعتبار این رشته، این نویسندگان روابط بین فردی را بررسی میکنند، اما از آنها به عنوان ابزاری مشروع برای تحلیل تاریخی استفاده نمیکنند (برای مثال: دایر، ۱۹۸۳؛ گی، ۱۹۸۸؛ رادمن، ۲۰۰۳). در اینجا، من به جای آنکه بین شخصی و فکری تفاوت قائل شوم، این دو را بهطور همزمان میبینم و نشان میدهم که دشمنیها و اشارههای ریز و بیاهمیت به اندازه هر زمینه دیگری در پیشرفت ایدهها اهمیت دارند و اینکه بحثهای پرشور باعث میشوند که شرکتکنندگان ایدههای خود را به شیوههایی که در غیر این صورت ممکن نبود، بازنگری و پالایش کنند. به جای اینکه خطی بین علمی و شخصی ترسیم کنیم، باید بپرسیم چگونه کنشگران تاریخی خود این مرز را ترسیم کردهاند و تلاش کردهاند که این دو را در سیاستهای اختلافات خود از هم جدا نگه دارند (بهطور مشابه: کوئن، ۲۰۰۶، ص. ۳۹۸). در مطالعه موردی من از «بحثهای جنجالی آنیا فروید و ملانی کلاین» (CDs)، تحلیلگران بریتانیایی در دهه ۱۹۴۰ حرفه خود را بهعنوان یک رشته هرمنوتیکی برای تفسیر، اما همچنین بهعنوان زمینهای از علم که به دنبال حقیقت و بیطرفی است، درک میکردند. در حقیقت، روانتحلیلگری در آن زمان با فانتزیای از بیطرفی آغشته بود که در آن «روانتحلیلگر بزرگ» قرار بود از شرایط شخصی جدا باشد. روانتحلیلگران امیدوار بودند که تفسیرهایی ارائه دهند که بهطور جهانی صحیح بوده و فراتر از ویژگیهای فردی که آنها را توسعه دادهاند وجود داشته باشد. هرچند که آنها از خود علمیشان برای درک بیمارانشان استفاده میکردند، اما در نظریاتشان بیطرفی را ادعا میکردند و میکوشیدند تأثیرات انسانی را از استدلالهای نظری خود حذف کنند (وایت، ۲۰۰۹). چون روانتحلیلگران نه در آزمایشگاهها، بلکه در کلینیکها و در نزدیکی مستقیم با «شیء علمی» خود، یعنی بیمارانشان، کار میکردند و به دلیل چالشهایی که در آن زمان با وضعیت روانتحلیلگری وجود داشت، آنها بهویژه مراقب بودند که بیطرفی را در اظهارات علمی خود ادعا کنند. روانتحلیلگران سعی میکردند که از روابط شخصی و خانوادگی خصمانه فراتر روند و با این حال، همانطور که من نشان میدهم، ایدههایشان در ارتباط با همین روابط تکامل یافت. مشاجرات جزئی نقش اساسی در پیشرفت دانش در روانتحلیلگری داشتند و باید آنها را جدی گرفت تا این حرفه بهطور کامل درک شود. این بینش فراتر از روانتحلیلگری دارای پیامدهایی است، زیرا این امکان را فراهم میآورد که به سراغ و چالشبرانگیز کردن این مفهوم برویم که خود علمی، جوینده حقیقت میتواند از روابط شخصی جدا باشد. برچسبها: روان کاوی, فروید, آنا فروید, ژاک لاکان [ یکشنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۳ ] [ 10:48 ] [ عباس مهیاد ]
|