عباس مهیاد
ABBAS MAHYAD 
قالب وبلاگ

این «الهیات دین» مشخص می‌کند که یک اثر تمام‌شده چگونه خواهد بود: من سعی کرده‌ام تفکری متحرک را بیان کنم، بدون اینکه به دنبال وضعیت قطعی آن باشم. یک فلسفه یک مجموع منسجم است یا هیچ است، اما آن فرد را بیان می‌کند، نه بشریت غیرقابل تفکیک. بنابراین باید باز بماند برای توسعه‌هایی که در پی خواهند آمد، در اندیشه انسانی... جایی که کسانی که فکر می‌کنند، به اندازه‌ای که دیگری بودن خود (آنچه که نیستند) را رد می‌کنند، در حال حاضر در فراموشی جهانی گم شده‌اند. یک فلسفه هرگز یک «حیوان» نیست؛ بلکه یک سایت ساخت است. اما ناتمامی آن مانند علم نیست. علم مجموعه‌ای از اجزای تمام‌شده را ترسیم می‌کند و تنها کل آن فضاهای خالی را نمایان می‌سازد، در حالی که در تلاش ما برای انسجام، ناتمامی به تفکر محدود نمی‌شود؛ در هر نقطه، در هر لحظه، غیرممکن بودن وضعیت نهایی وجود دارد.

این وضعیت عدم امکان، به هیچ عنوان بهانه‌ای برای محدود کردن همه امور واقعی فلسفه نیست. دانشمند کسی است که موافقت می‌کند تا منتظر بماند؛ اما فیلسوف خود همیشه منتظر است، اما او نمی‌تواند به‌طور مشروع این کار را انجام دهد. فلسفه از ابتدا به یک اجبار غیرقابل اجتناب پاسخ می‌دهد. هیچ‌کس نمی‌تواند مستقل از پاسخی که به پرسشی که مطرح کرده است، باشد. بنابراین، پاسخ فیلسوف به‌طور ضروری قبل از تدوین فلسفه داده نمی‌شود، و اگر هم در تدوین‌ها گاهی به نتایج حاصل از آن متکی باشد، نمی‌تواند به‌طور غیرقابل تغییر به آن‌ها وابسته باشد.

پاسخ فلسفه نمی‌تواند حاصل تلاش‌های فلسفی باشد، و در حالی که ممکن است این پاسخ کاملاً دلخواه نباشد، این پاسخ از ابتدا با بی‌اعتنایی به موقعیت فردی و تحرک شدید فکر، که برای تمام حرکت‌های قبلی یا بعدی باز است، در ارتباط است. و، به‌طور هم‌زمان با "گزارش" از ابتدا، یا بهتر است بگوییم با آن جوهر مشترک که نارضایتی و نقص در تفکر را حمل می‌کند.

بنابراین، این یک عمل آگاهانه است که در حالی که حد توان خود را به محدودیت‌های ممکن نزدیک می‌کند، هیچ‌گاه به دنبال یک وضعیت نهایی که هرگز تحقق نخواهد یافت، نمی‌رود. بدون شک، لازم است که تفکر خود را که در حوزه‌هایی که قبلاً کاوش شده حرکت می‌کند، به سطح دانش فرمول‌بندی شده برسانیم. و در هر صورت، پاسخ خود به‌طور خاص بی‌معنی خواهد بود مگر آن که پاسخ یک فرد آگاهانه و عقلانی باشد. اما اگر باید شرایط دوم این موارد قبل از آن برآورده شود، هیچ‌کس نمی‌تواند تقریباً با اولین شرط روبه‌رو شود، مگر اینکه تحرک آن را محدود کرده باشد.

این ناتمامی اجتناب‌ناپذیر، هیچ‌گاه به‌طور آشکار در محدودیت‌های آن تأسیس نمی‌شود؛ بلکه به‌طور نامحسوس از آنچه که از نظر اساسی ناتمام است، باز می‌گردد. این ناتمامی همچنان که یک ویژگی ذاتی است، به‌عنوان یک عامل غیرقابل اجتناب در تفکر شناخته می‌شود. به‌علاوه، پدیدارشناسی این اصول، روش‌شناسی فکری جدیدی را شکل می‌دهد که اکنون در درک‌مان از فلسفه قرار دارد. این‌که چگونه از وضعیت انسان خارج شویم، چگونه از فکرکردن به وضعیتی در قالب تفکر صرف، به عمل ضروری برای تحقق مفهومی فعال و تغییر پذیر تبدیل شویم، چالشی اساسی است که در ذات فلسفه نهفته است.

مسئله اساسی به ارتباط با وضعیت انسانی اشاره دارد؛ اینکه چگونه از تفکر‌های درگیر با خودآگاهی فردی عبور کرده و به درک مشترک از جهانی بدون تفکیک و با آگاهی کامل از آن برسیم. در حقیقت، ناتمامی اجتناب‌ناپذیر و عدم پاسخ‌دهی ممکن، از جوهر فلسفه است، زیرا این ناتمامی نه تنها جواب‌دهی به سوالات را تعیین می‌کند بلکه مفهوم بحران یا ناتوانی را به ما نشان می‌دهد. به‌عکس، این حقیقت از اجتناب‌ناپذیری ناتمامی نشان‌دهنده حقیقت ناشناخته و مبهم است.

پارادوکس اساسی این "تئوری دین"، که فرد را به‌عنوان یک "چیز" در نظر می‌گیرد و به انکار صمیمیت می‌پردازد، بی‌شک قدرتی را در بر می‌گیرد. اما این قدرت در اساس نوعی ناتوانی است که در عمق آن قرار دارد، و این ناتوانی در نهایت به سوی یک نوع پذیرش ناممکن هدایت می‌شود.


برچسب‌ها: ژرژ باتای, نظریه مذهب, آثار ژرژ باتای, فلسفه
[ شنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۴ ] [ 13:30 ] [ عباس مهیاد ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

عباس مهیاد. نویسنده، پژوهش گر فلسفه و ادبیات، شاعر، فیلمساز، مترجم، منتقد.

چیز چندانی نیست که بخواهم درباره ی خودم بدان اشاره کنم. برخی اطلاعات را  می توان درین وبلاگ مشاهده کرد. فقط این نکته را می افزایم که از گفتن و شنیدن و به خصوص خواندن لذت عمیق می برم ، امّا در نهایت سر و ساده پیروِ مذهبِ نوشتنم. همین.